گزارش «قدرت خرید و زمان انتظار خانهدار شدن» توسط مرکز آمار ایران در روزهای میانهی تیرماه ارائه شد. این گزارش، با توجه به دادههایی که ارائه شده است، نشان میدهد که زمانی که شخص با درآمد متوسط سالانهی ۹ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان، در نظر داشت خانه بخرد، باید حدود ۴۷ سال صبر کند. اما با درآمد کمتر از ۴ میلیون تومان، زمان انتظار به حدود ۱۰۰ سال میرسد.
به همین ترتیب، گزارش این مرکز، با توجه به درآمد متوسط سالیانهی ۱۱۲ میلیون و ۴۲۱ هزار تومان برای خانوادهها در سال ۱۴۰۰، در صورتی که خانواده هزینههای حداقلی زندگی را پرداخت کند، میتواند در پایان سال، ۱۹ میلیون و ۹۲۰ هزار تومان پسانداز داشته باشد. با این حال، برای خرید یک آپارتمان متوسط ۸۰ متری با قیمت متوسط ۱۱ میلیون و ۸۰۸ هزار تومان، باید ۴۷ سال صبر کند.
لازم به ذکر است که این گزارش به دلیل عدم انطباق با واقعیتهای زندگی عامهی مردم و مزدبگیران، که بیش از ۶۵ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند، ممکن است دقت کافی را نداشته باشد. همچنین، این معادله در صورتی برقرار است که در مدت ۴۷ سال قیمت مسکن افزایش نیابد و نرخ تورم با درآمد خانوار همپایی داشته باشد.
حال اگر نسبتگیری و روش همین گزارش را مبنا قرار دهیم و دادهها را با مولفههای مزدی کارگرانِ حداقلبگیر که بیش از ۵۰ یا ۶۰ درصد شاغلان کشور را دربرمیگیرند، به روز کنیم، به نتایج جالبی میرسیم.در سال ۱۴۰۰، دستمزد و مزایای مزدی یک کارگر حداقل بگیرِ بیمه شده با دو فرزند، حدود ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان بوده است؛ با همان معادلات گزارش مرکز آمار، این کارگر برای خرید یک آپارتمان ۸۰ متری با متوسط قیمتِ ۱۱ میلیون و ۸۰۸ هزار تومان بایستی ۹۹ سال منتظر بماند.
در واقع، در سال ۱۴۰۰، زمان انتظار برای خرید مسکن برای یک خانوار با متوسط درآمد ۹ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان، ۴۷ سال بود. اما با درآمد کارگری که کمی بیشتر از ۴ میلیون تومان بود، زمان انتظار به حدود ۱۰۰ سال یا ۹۹ سال و چند ماه رسیده بود.
در سال ۱۴۰۲، دو سال پس از آن، درآمد متوسط یک کارگر متاهل با دو فرزند حدود ۹ میلیون و ۲۰۰ تا ۹ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان بود. با توجه به آخرین دادهها، متوسط قیمت هر متر مسکن در تهران از ۴۷ میلیون تومان در زمستان سال گذشته به ۶۵ میلیون تومان در بهار و ابتدای تابستان امسال رسیده است.
ما متوسط قیمت هر متر مسکن شهری در سراسر کشور را بر اساس دادههای جمعآوری شده از پایگاههای اطلاعاتی موجود، حدود ۴۵ میلیون تومان در نظر میگیریم. با توجه به این محاسبات، درآمد کارگر حداقل باید در طی دو سال از ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان به ۹ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان افزایش یابد که برابر با ۲.۱۱ برابر شدن درآمد است. اما متوسط قیمت هر متر مسکن در طول همین دو سال، از متری ۱۱ میلیون و ۸۰۸ هزار تومان (با توجه به ادعای مرکز آمار) به هر متر ۴۵ میلیون تومان (براساس دادههای بسیار تقلیلیافتهی استخراجی از بازار که مربوط به سراسر کشور است) رسیده است که برابر با ۳.۸ برابر شدن قیمت مسکن است. این نشان میدهد که دستمزد هیچگاه با تورم همراه نشده و به شدت عقب مانده است.
اگر قیمت متری ۶۵ میلیون تومانی مسکن در تهران را در نظر بگیریم، برای کارگر حداقل باید در بازه دو ساله حدود ۶.۵ برابر شود در حالی که رشد دستمزد فقط ۲.۱۱ درصد بوده است. در مقیاس کشوری، این ناترازی به این معنا باعث شده که برای خرید مسکن، زمان انتظار بسیار طولانی شود و برای بسیاری از افراد به دلیل نامناسب بودن درآمد، خرید مسکن به شدت دشوار شده است. علاوه بر این، این نابرابری درآمد و قیمت مسکن باعث شده است که بسیاری از خانوادهها در شهرهای بزرگ به سمت مناطق حاشیهای و فاقد توسعه کشیده شوند و این امر منجر به شکافی عمیق بین مناطق شهری شده است. برای حل این مشکل، نیاز به اقدامات سیاسی و اجتماعی جدی و همچنین بهبود شرایط اقتصادی و افزایش درآمد افراد است.
در واقع یک کارگر حداقلبگیر باید بیش از ۱۷۰ سال کار کند و بخشی از درآمد خود را هر ماه پسانداز کند تا بتواند یک آپارتمان ۸۰ متری خریداری کند و این در حالیست که در واقعیت چنین معادلهای به دیوار بسته برمیخورد چراکه یک کارگرِ بیخانه که مستاجر است، اصولاً توان پسانداز ماهانه ندارد؛ همان اجاره خانه را «اگر» بتواند بپردازد خیلی هنر کرده، تازه اگر بتواند.
و این مشکلات فقط مختص تهران نیست؛ پرویز زعیمی (فعال صنفی کارگران رشت) معتقد است «کارگران در تمام شهرهای کشور برای مسکن تحت فشار هستند و این اعداد و ارقام فقط روی کاغذ و انتزاعی معنا میدهد؛ در واقعیت کارگران نمیتوانند حتی در حاشیهی شهرها اجاره خانه بدهند چه برسد که با هدف خانه خریدن پسانداز کنند».
به گفته وی، مهمترین دغدغهی کارگران امروز «خانه» است: «وقتی هزینههای حداقلی زندگی بدون اجاره خانه دو برابر حداقل دستمزد است چطور میشود سرپناه فراهم کرد؟ پاسخ مسئولان به این معادلات بیجواب چیست؟»
کارگران با این شرایط خانهدار نمیشوند؛ حتی گزارشهای رسمی مثل گزارش مرکز آمار که مبنای این نوشته قرار گرفته، این گزارهی غمبار را اثبات میکنند. در این شرایط، وعدهی «ساخت یک میلیون مسکن» یا به گفتهی محمد حسینی معاون رئیس جمهور «ساخت ۴ میلیون مسکن در طول چهار سال» چرا هیچ نمودی در دنیای واقعیت نداشته است؟ چرا در این مدت حتی ۵۰۰ هزار کارگرِ بیخانه، صاحبخانه نشدند؟