3 آذر 1403 07:37
اخبار جدید بین الملل 10 شهریور 1403 - 3 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 2 دقیقه
کپی شد!
0

سفیر پیشین در عربستان: جامعه بسته عربستان خود را با شرایط جدید منطبق کرد

عربستان

سفیر پیشین در عربستان در گفتگویی با خبرآنلاین با اشاره به اینکه جامعه بسته عربستان خود را با شرایط جدید منطبق کرد گفت: به باور من کشوری می‌تواند به حیات خود ادامه دهد که قدرت انطباق با شرایط جدید و تحولات منطقه‌ای و جهانی را داشته باشد. به این معنا، به میزان درک، آگاهی و تدبر یک حکومت، این قدرت انطباق با شرایط بالا می‌رود و می‌تواند تهدیدها را به فرصت تبدیل کند. نه این که فرصت‌ها را از دست بدهد یا بسوزاند یا حتی فرصت‌ها را تبدیل به تهدید کند.

زینب اسماعیلی: تجربه بسیاری از ایرانیان از سفر به کشورهای همسایه و منطقه همراه با نوعی سرخوردگی نسبت به وضعیت داخلی است. در حالی‌که ایرانیان زیادی به تاریخ و تمدن خود می‌بالند اما از عدم توسعه متوازن کشور ناراضی هستند. در همین حال کشورهای عربی منطقه که از لحاظ تمدنی قابل مقایسه با ایران نیستند، در مسیری قرار دارند که به نظر می‌رسد ما خیلی از آنها عقب افتاده‌ایم. گفت‌وگویمان با حسین صادقی دیپلمات برجسته در حوزه عربی را با تحولات عربستان شروع کردیم که خودش چند سال‌ پیش نویدش را داده بود. حسین صادقی، هم در دولت اصلاحات و هم در دولت تدبیر و امید سفیر ایران در عربستان سعودی بود. او تجربه سفارت در امارات متحده عربی و کویت را هم در کارنامه دارد و با نگاهی نقادانه به تحولات داخلی، وضعیت کشورهای منطقه را هم دور از نظر ندارد. اگر مایل هستید از مسیر اقتصادی و اجتماعی توسعه در کشورهای عربی مطلع شوید، این گفت‌وگو می‌تواند برای شما جذاب باشد.

شما چند سال پیش در مورد روند تحولات در پادشاهی عربستان سعودی و از تغییراتی که در این کشور قریب الوقوع صحبت می‌کردید. اکنون ما آن تغییرات را در زمینه‌های مختلف از عربستان می‌بینیم. عربستان چگونه به این مرحله پوست‌اندازی رسید و از یک کشور مذهبی سنتی به نقطه فعلی رسیده‌است؟

 به باور من کشوری می‌تواند به حیات خود ادامه دهد که قدرت انطباق با شرایط جدید و تحولات منطقه‌ای و جهانی را داشته باشد. به این معنا، به میزان درک، آگاهی و تدبر یک حکومت، این قدرت انطباق با شرایط بالا می‌رود و می‌تواند تهدیدها را به فرصت تبدیل کند. نه این که فرصت‌ها را از دست بدهد یا بسوزاند یا حتی فرصت‌ها را تبدیل به تهدید کند. یعنی یک حکمرانی خوب باید چند ویژگی داشته باشد که من به سه مورد از ویژگی‌های با ارزش آن اشاره می‌کنم. یکی درک درست از جامعه خود است. درک واقعی، نه درک ذهنی. یعنی جامعه را آن‌گونه که هست ببیند نه آن‌گونه که می‌خواهد. دوم این‌که از مردم نه خیلی جلو باشد و نه خیلی عقب. فاصله معقولی با جامعه داشته باشد. سوم این‌که ایده‌ها و طرح‌هایی که دارد، متناسب با رشد جامعه خودش باشد. یعنی دیده‌انگاری داشته باشد. نخواهد جامعه خود را نبیند. اگر بخواهم مثال بزنم و مقایسه کنم، جامعه ایران قبل از انقلاب اسلامی با جامعه عربستان سعودی را می‌توان ذکر کرد. این‌که چگونه پادشاهی عربستان سعودی سعی کرد از فروپاشی نظام پادشاهی در ایران درس بگیرد و آن اشتباه‌ها را تکرار نکند و متناسب با رشد جامعه، فضا را باز کند. این تحلیل نیست که مطرح می‌کنم. واقعیتی است که مقام‌های سعودی، چندین و چند بار در صحبت‌های‌شان با من درمیان گذاشته‌اند.

جامعه بسته عربستان خود را با شرایط جدید منطبق کرد/ از انتقاد نهراسیدند/ متناسب با مطالبات جامعه، فضای اجتماعی و سیاسی را باز کردند

 یعنی وقوع انقلاب ایران برای عربستان، درسی بود که چه کند تا پادشاهی خاتمه پیدا نکند؟

 بله، یعنی چه کنند که پادشاهی دچار فروپاشی و سقوط نشود و بتواند به حیات خود ادامه دهد. باور آنها این بود که رژیم پادشاهی در ایران، درک درست و واقعی از جامعه خودش نداشت. یعنی در جامعه‌ای که ۷۰درصد روستایی داشت، درصد بیسوادی بسیار بالا بود، شعارهایی می‌داد از جمله دروازه‌های تمدن بزرگ که فاصله‌اش با سطح جامعه بسیار زیاد بود. می‌خواست سطح جامعه را بدون تکیه به واقعیت‌هایی که وجود دارد، بالا بیاورد.

 یعنی ایده‌هایش با واقعیت جامعه فاصله داشت و جلوتر از جامعه و مردم بود.

فاصله داشت، جلوتر بود، خیلی جلوتر بود. بلندپروازی‌های خاص یا رویاهایی هم داشت. رویا و بلندپروازی خیلی عالی است اما به‌شرطی که منطبق بر واقعیات جامعه باشد. باید با تکیه بر واقعیت‌های موجود به سمت رویاها و تحقق رویاها یا آرمان‌ها و اهداف‌تان حرکت کنید. نمی‌توانید واقعیت را نادیده بگیرید. حکومت‌ها باید تلاش کنند درک درستی از جامعه داشته باشند. بخشی از این درک درست هم به خود حکومت و دستگاه‌های زیرمجموعه‌اش برمی‌گردد. بخش دیگری  از آن به کنشگران سیاسی یا مراکز تحقیقاتی و علمی برمی‌گردد که متاسفانه در کشور وجود نداشت و هنوز هم نداریم. یک مرکز مطالعاتی که بتواند مستقل بیاندیشید، فکر کند و نظرهای خود را به جامعه ارائه دهد، نداریم. حکومت هم اگر واقعا می‌خواهد در جهت مصالح و منافع خودش کار کند باید از نظرات اندیشکده‌ها، استفاده کند و آنها را تشویق کند که نقدهایش را بگویند. این رویکرد و دیدگاه که بخواهید عیب‌های خود را بپوشانید یا دیگران را وادار کنید روی ایرادهای سیستم شما سرپوش بگذارند و نقص‌های شما را مثبت جلوه دهند، نتیجه مثبتی ندارد. دیدگاه دیگر این است که تشویق کنید تا نقدتان کنند و ایرادهای شما را بگویند، مشکل‌ها را مطرح کنند. چرا که اگر به ادامه حیات خودتان باور داشته باشید باید این کار را بکنید. این‌هم در عرصه علوم انسانی مصداق دارد، هم در عرصه علوم تجربی. حتی یک شرکت یا کمپانی بزرگ وقتی می‌تواند به حیات خودش ادامه دهد که قدرت رقابت داشته باشد و بتواند عیب‌های خودش را پیدا کند. زمانی در یکی از دیدارهایی که با آقای ولید بن طلال داشتم که در آن مقطع جزو هفتمین یا هشتمین سرمایه‌داران بزرگ دنیا بود، نکته‌ای گفت که برایم خیلی جالب توجه بود. گفت «ما در کمپانی‌های خود در دنیا، تیم‌هایی داریم که به اینها حقوق می‌دهیم تا به‌صورت پنهان و مخفیانه، عیب‌های ما را پیدا کنند. مثلا وقتی وارد هتلی می‌شوند، از نگهبان دم در، پذیرش تا بخش‌های دیگر، این تیم باید عیب پیدا کنند. بگردند تا عیب پیدا کنند نه این که تعریف کنند.» خب سوال اینجاست که چرا این هزینه را می‌کنند و به اینها پول می‌دهند؟ می‌گفت «چون می‌خواهیم رشد کنیم و به حیات خودمان ادامه دهیم وگرنه از بین می‌رویم. رقیب‌هامان منتظر نمی‌شوند.» این رقابت باعث رشد می‌شود که این رشد در نهایت به نفع مردم است؛ یعنی نفعش را مردم می‌برند و ما با هم بالا می‌آییم، از این‌رو با رشدی که شما می‌کنید آن یکی هم رشد می‌کند. ولی بالاخره کسی که نوآوری و خلاقیت بیشتر و ایده‌های نویی دارد، در مرحله اول قرار می‌گیرد. پادشاهی عربستان سعودی تلاش کرد این واقعیت‌ها را ببیند. ۵۰ سال قبل عربستان یک جامعه سنتیِ بسته بود که افکار متحجر و عقب مانده در آن حاکم بود. عربستان هم قبل از انقلاب ایران و همزمان با برخی اصلاحات دوره پادشاهی در ایران، اصلاحاتی را شروع کرده بود. بعد از انقلاب در ایران آنها مسیر اصلاحات را متوقف کردند. فکر کردند که ممکن است اگر آن راه را ادامه دهند، دچار مشکل شوند یا ممکن است سقوط کنند لذا روش‌های دیگری را دنبال کردند. دانشجوهایی که خارج از کشور داشتند را افزایش داد و آرام آرام سعی کردند متناسب با تحولی که در جامعه به‌وجود می‌آید، فضا را باز کنند. دولت عربستان سعودی، دولتی کاملا سکولار است. ولی واقعیت‌های جامعه خود را هم دیده و می‌بیند. زمانی با وزیر کشور عربستان سعودی، نایف بن عبدالعزیز در مورد بحث رانندگی زنان صحبت می‌کردم. پرسیدم چرا اجازه نمی‌دهید این کار انجام شود؟ این که ربطی به اسلام ندارد. بحث نسبتا طولانی بود. گفت بله اعتقادم این است که اصلا ربطی به اسلام ندارد. در جامعه سنتی ما، خود خانم‌ها نمی‌خواهند. گفت نگاه نکنید که چهار خانم می‌آیند و این مطالبه را دارند اما اکثریت جامعه عربستان سعودی به‌ویژه خانم‌ها مخالف هستند.

یعنی این حق را نگه داشتند تا وقتی این موضوع مطالبه بخش بیشتری از جامعه شود و بعد به آنها این حق را دادند تا به نظر برسد که برگ برنده‌ای رو کرده‌است؟

 بله. ایده‌شان این بود که متناسب با رشدی که در جامعه به‌وجود می‌آید، فضا را باز می‌کنند.

بگذارید همین‌جا این مبحث را کمی باز کنیم. در این سالها مردم ایران، به کشورهای همسایه و کشورهای عربی منطقه سفر می‌کنند. ترکیه، دبی، کویت، عمان و… تجربه‌های مردم بعد از این سفرها همراه با نوعی حسرت است که ما پنجاه سال پیش چه بودیم و اینها چه بودند، الان چه شده و… . زرق و برق شهرهای عربی، پولی که در کشورهای آنها خرج می‌شود و… دستکم توسعه در بعد ظاهری در این کشورها دیده می‌شود. بخش دیگرش این است که با بودن شبکه‌های اجتماعی و گسترش اینترنت چگونه این کشورها با نظام پادشاهی اداره می‌َشود؟ آیا پول پاشی در این جوامع است که مردم را راضی نگه می‌دارد؟ اگر چنین نیست در این کشورها چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

پرسش خیلی خوبی است. این یک واقعیت است که ایرانی‌هایی که پای خود را در کشورهای منطقه می‌گذارند، ناخواسته، وضعیت خود در کشور را با وضعیت آنها مقایسه می‌کنند، خودشان را یعنی ایران متمدن را، ایرانی که دارای عقبه بسیار طولانی تمدنی بوده با کشورهای منطقه که سیستم‌های قبیله‌ی در آنها حاکم بوده یا عمدتا بدوی بودند، مقایسه می‌کنند. مقایسه دوم‌ با رشد و توسعه‌ای است که در این کشورها به‌وجود آمده است. سوم، آزادی‌های نسبی اجتماعی است که وجود دارد. این سه عنصر را وقتی در ذهن‌شان بررسی می‌کنند، ناخودآگاه یا ناخواسته نسبت به آنها احساس حقارت می‌کنند. این بدترین حالت ممکن برای یک ملت است. یعنی یک ملت دچار سرخوردگی و افسردگی شود و احساس عقب‌ماندگی یا عقب افتادن کند. آن تحرک و نشاطی که باید در جامعه شاهدش باشیم، وجود ندارد. این سوال پیش می‌آید که آن‌ها چه‌کار کردند؟

البته رشدی که در کشورهای منطقه مشاهده می‌شود رشدی متوازن و توام با توسعه عدالت در سطوح مختلف جامعه نیست. ما این حالت را در کشور خودمان هم ملاحظه می‌کنیم. ما طی این ‌سال‌ها در بخش‌هایی، رشد نسبتا خوبی داشته‌ایم و به زیر ساخت‌های قابل اعتنایی دست یافته‌ایم. مثلا در صنایع فولاد، آلومینیوم و در سدسازی، در توسعه صنایع دفاعی تسلیحاتی از جمله موشکی، در توسعه دانشگاه‌ها و دانش پزشکی و داروسازی و رونق موسسات دانش بنیان. اما این روند با رشد نیازهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی امروز جامعه متناسب نبوده‌ است و جامعه گرفتار نوعی از کاستی‌های شدید اقتصادی و بی‌عدالتی و نداشتن آزادی‌های اجتماعی شده‌است. البته اتخاذ سیاست‌های انزواگرایانه، محاصره اقتصادی و ایجاد تحریم‌های مختلف و عدم توجه به نیازمندی‌های جامعه امروز در ایجاد این روند موثر است.

علاوه بر این انقلاب، پیامدهای منفی خودش را دارد. اکثر انقلاب‌ها در تحقق شعارهای خود ناکام بوده‌اند. مگر کشورهایی که توانستند متناسب با تحولاتی که به‌وجود آمده، فضاهای جدیدی خلق کنند یعنی قدرت انطباق با شرایط جدید را داشتند. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، اتحاد جماهیر شوروی را با نظام کمونیستی و چین کمونیستی داریم. چرا اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید در عین‌حال که در برخی عرصه‌های نظامی و تسلیحاتی در مقطعی از آمریکا هم جلوتر بود؟ در دوره مائو در چین نزدیک به ۴۵ میلون نفر در اثر درگیری‌ها و فقر کشته شدند. حتی مائو هم اواخر عمرش، رویکردش را آرام آرام تغییر داد. همان دوره نیکسون و قصه دیپلماسی پینگ پنگ، آغاز شد و این رویکرد تغییر کرد. بعد از مائو، رقابت‌هایی بین مائوئیست‌ها و اصلاح طلبان چپ به وجود آمد، وقتی اصلاح‌طلبان در چین پیروز شدند، مثلا طی ده سال با تغییر یک رویکرد، در یک دهه، ۳۰۰ میلیون نفر را از زیر خط فقر بالا آوردند. چینی‌ها که در سال، شاید یک‌بار هم گوشت نمی‌خوردند. من در مقاطع مختلف به چین رفته‌ام. مقطعی که تازه فضا باز ‌شده‌بود، هنوز در خیابان‌ها به تن مردم، لباس‌های مائویی بود. دختر و پسر را نمی‌توانستید از هم تشخیص دهید. فقر و فلاکت و بدبختی از سر و روی مردم آشکار بود. طی ده سال، ۳۰۰ میلیون نفر را از زیر خط فقر بالا کشیدند. طوری شد که امروز می‌بینیم به‌لحاظ اقتصادی، چین دومین قدرت بزرگ جهان است. ممکن است در چند سال آینده قدرت اول شود. چطور این اتفاق افتاد؟ با تغییر رویکرد.

این عمل مانند تغییر ریل می‌ماند. سوزن‌بان قدرت این را دارد که در مسیر یک قطار تغییر ریل دهد. دو مسیر کاملا جدا می‌شود. زمان مائو، نگاه این بود که قدرت از لوله توپ و تفنگ بیرون می‌آید. نگاه مقابل این بود که قدرت توان اقتصادی کشور است. در عین حال‌که قدرت نظامی را نفی نمی‌کردند. همین‌که این نگاه غلبه پیدا کرد، این اتفاق‌ها در چین افتاد که امروز ایالات متحده آمریکا، بزرگ‌ترین چالش و دشمن خود را چین می‌داند.

اگر برگردیم به کشورهای منطقه، سوال مشخصم این است که آنها چگونه مردم خود را راضی نگه می‌دارند؟ آیا مردمشان زیر پوست جامعه از وضعیت کشور خود راضی هستند؟

در این کشورها متناسب با رشدی که اشاره کردم، نیروهای کارآمد جامعه خود و حتی نیروهای خارجی را به‌کار می‌گیرند و در جهت رشد و توسعه کشورشان گام برمی‌دارند. به‌نظرم این خیلی افتخار نیست که بگوییم اصلا از نیروی خارجی استفاده نمی‌کنیم. بله، اگر جامعه‌ای نیروی توانمند و کافی داشته باشد، بله نیازی به استفاده از نیروی خارجی نیست. همه کشورها همینطور هستند که از نیروی خودشان استفاده می‌کنند. اما وقتی می‌بینید در یک عرصه ضعیف هستید، بالاخره سعی می‌کنید از نیروهای دیگر کشورها استفاده کنید. طبیعی است که هر کسی دنبال منافع خودش است. مگر می‌توانید کسی را پیدا کنید که محض رضای خدا کاری کند؟ هر کسی دنبال منافع خودش است. مهم این است که چطور تضمین کنید، چطور قراردادهای خودتان را به انجام برسانید که در عین حال که منافع طرف مقابل‌تان را می‌بینید، به منافع خودتان بیشتر توجه کنید که این منافع باید در جهت رشد و توسعه کشور باشد. آن‌ها این روش را دنبال کردند. دوم، نکته‌ای است که خیلی روی آن تاکید دارم؛ این کشورها متناسب با رشد جامعه و مطالبات‌شان، رفته رفته فضای اجتماعی جامعه و آرام آرام فضای سیاسی را باز می‌کنند. مثلا در عربستان سعودی انتخابات نبود. رفته رفته انتخابات شوراها را درست کردند. بعد قدم به قدم جلو می‌آیند. یعنی آرام آرام حرکت می‌کنند. حتی خیلی پست‌های کلیدی که قبلا در اختیار خانواده سلطنتی بود را در اختیار افراد دیگری قرار داده‌اند. نمی‌توانم پیش‌بینی کنم در چند سال آینده، سلطنت یا نظام پادشاهی هم در آنجا مشروطه می‌شود یا نه. اما امکان این اتفاق وجود دارد. یعنی پادشاه، وظایف خاصی دارد. مانند خیلی کشورهای دیگر، کشورهای اسکاندیناوی و خیلی کشورهای اروپایی که پادشاهی هستند. حدود کار مشخصی دارند. دموکراسی خاصی هم حاکم است. این سوال مطرح است که چرا بهار عربی که شروع شد در خیلی جاها نتوانست محقق شود؟ مثلا در اردن، عربستان سعودی یا بحرین یا سلطنت عمان. در صورتی که جاهایی که به اسم جمهوری بودند، ولی در واقع نظام‌های دیکتاتوری بودند که فقط عنوان جمهوری را یدک می‌کشیدند، بیشتر موجب تغییرات شد. مثلا صدام حسین هم رای گیری می‌کرد، بالای ۹۰ درصد رای می‌دادند. حسنی مبارک هم اینطور بود، علی عبدالله صالح هم اینطور بود. یعنی جمهوریت تبدیل شده بود به جمهوری وراثتی.

 حتی آقای اسد در سوریه

حتی در سوریه. اینها برای این که بشار اسد سر کار آید، قانون اساسی را تغییر دادند.

بندی که مربوط به حداقل سن رییس جمهور بود را تغییر دادند.

 بله. در غیر این صورت اصلا بشار اسد نمی‌توانست رئیس جمهور شود. قانون را تغییر دادند. این عنوان‌ها نباید برای ما مهم باشد. مهم عملکرد و رضایت‌مندی مردم است. براساس شاخص‌هایی که وجود دارد، عنوان این نظام پادشاهی است. آن نظام کمونیستی است مانند چین. یا اتحاد جماهیر شوروی که مثلا الان جمهوری شده است. پس عنوان‌ها نباید برای ما مهم باشد. مهم این است که ببینیم مردم چقدر احساس رضایت‌مندی می‌کنند، چقدر احساس آزادی دارند، چقدر احساس می‌کنند در تعیین سرنوشت خودشان دخیل هستند و… . باور کردنی نیست که مثلا در عربستان سعودی طی این چند سال این همه تحول به‌وجود آمده است. زمانی در عربستان سعودی موقع اذان که می‌شد، مردم را کتک می‌زدند که بروند و نماز بخوانند. اما امروز دیگر اینطور نیست. متاسفانه ما نه از تجربه‌های تاریخی خودمان استفاده می‌کنیم نه از تجربه دیگران یا تجربه‌های منطقه‌ای و جهانی.

در چند سال گذشته، چالش مهمی در جامعه با حکومت وجود دارد بر سر مسئله دین و به‌خصوص بحث حجاب و مبنای اسلامی آن. در سوی دیگر با کشورهای عربی و اسلامی مواجه هستیم که گویی از این مسئله گذر کرده‌اند. به نظر شما به عنوان کسی که در این منطقه سال‌ها کار کرده‌اید نسخه‌ای وجود ندارد که به این چالش داخلی در ایران خاتمه دهد؟

چرا، قطعا وجود دارد. یک آدم خردمند، در یک خانواده، اگر بخواهد خانواده‌اش را رشد دهد، باید از تجربه‌های گذشته خودش استفاده کند یعنی اشتباه‌هایی که کرده را تکرار نکند. ممکن است اشتباه‌های جدید کند، بالاخره انسان است، همه انسان‌ها اشتباه می‌کنند. همه حکومت‌ها اشتباه می‌کنند. مهم این است که چگونه با اشتباه‌های خودمان برخورد کنیم و آن اشتباه‌ها را تکرار نکنیم. اگر اشتباه‌های جدید می‌کنید سعی کنید آن‌را تصحیح کنید. چون می‌خواهید به حیات خود ادامه دهید. اما اگر قدرت تصحیح نداشته باشید، بالاخره دیر یا زود دچار بحران می‌شوید. اروپا در مقطعی بدترین روش‌هایی را به کار می‌برد که ما اوایل انقلاب به‌کار می‌بردیم. اولین حکومت دینی که تشکیل می‌شود در سوئیس بود. آنها به همه چیز مردم کار داشتند. حتی آدم‌هایی داشتند که سرکشی کنند که آیا مردم یکشنبه به کلیسا می‌روند؟ می‌روند دعا کنند یا نه؟ چطور لباس می‌پوشند؟ چه‌کار می‌کنند؟ آرایش موهایش چطور است؟ در اروپا، عظمت کلیساها را ببینید، کلیساهایی که ساخت بعضی از آنها چند صد سال طول کشیده است. این سازه‌های باقی‌مانده نشان‌دهنده عظمت و قدرت و استمرار کار کشیشان و دوره مسیحیت بوده است. اما همان‌ها در مقطعی از انطباق با شرایط عاجز شدند. اتفاق‌هایی که می‌بینیم در تاریخ افتاد، جنگ‌های طولانی مدتی که داشتند، کشت و کشتاری که بوده،‌ مربوط به آن دوره است. می‌گویند یک سیاستمدار حتما باید تاریخ بداند. هم تاریخ کشورش و هم تاریخ جاهای دیگر که خسارت وارد نکند و آن اشتباه‌ها را تکرار نکند. کشیشان فکر می‌کردند که عیسی مسیح راجع به همه چیز نظر داده است. فکر می‌کردند هر چه می‌خواهیم باید به انجیل مراجعه کنیم و ببینیم که چه گفته است. عیسی مسیح یا حواریون او چطور بودند، از درون آن درآوریم و معضل‌های جامعه را حل کنیم. در مقطعی، خود کلیسا به این رسید که عیسی مسیح برای سه کار آمده بود. یک، پرستش خالق، دوم عشق به مخلوق. سوم، خدمت کردن به مردم. انسان‌ها را دوست داشته باشید و خدمت کنید. از تجربه‌هایی که در دنیا وجود دارد، می‌بینیم که جامعه بشری به منشور حقوق بشر سازمان ملل رسیده؛ این تجربه بشری است. دین هم کارکرد خودش را دارد. دین را نمی‌توانید از جوامع حذف کنید. اتفاقا دین می‌تواند کارکرد خیلی خوبی در جوامع داشته باشد. درست است که قانون، نقش کلیدی ایفا می‌کند. حکومت‌هایی که قانون‌مند و قانون‌مدار هستند، بالاخره حکومت‌های رشدیافته هستند. هر کس باید در چارچوب قانون حرکت کند. چیزی که بالاتر از قانون است و می‌تواند در سلامت جوامع و اخلاق‌مدار کردن جامعه کمک کند، دین است. نه با نگاه مداخله‌گرانه. طی چهار دهه گذشته قرائت‌های خاصی از دین به‌وجود آمده که منجر به فاجعه شده است مثل القاعده، طالبان، داعش و تفکرهای افراطی که به‌وجود آمده که براساس برداشت‌هایی است که از دین کردند. زمانی کسی می‌گوید فهم من از دین این است، عیبی ندارد. اما زمانی‌که خودتان را مطلق می‌دانید و می‌گویید اسلام ناب محمدی که من می‌فهمم و اعتقاد دارم! اینجاست که فاجعه می‌شود. اما همه مردم با هر برداشتی می‌توانند با هم همزیستی داشته باشند و همدیگر را دوست داشته باشند. می‌توانیم با تفکر متفاوت به هم عشق بورزیم. در کنار هم باشیم و همه با وحدت ملی، انسجام ملی، کشورمان را بالا ببریم. وقتی می‌گوییم باید در جهت تحقق منافع ملی گام برداشت، یعنی اقوام و قومیت‌های مختلفی که وجود دارد، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، همه را در برمی‌گیرد…  چون جامعه ایران، جامعه متنوعی است، جامعه رنگارنگ زیبایی است که فرهنگ‌های مختلفی در آن حاکم است. این فرهنگ‌ها وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، مانند دسته گل زیبا می‌شود. دسته گل زیبا که در کنار هم قرار بگیرند، زیبایی وصف ناپذیری را خلق می‌کند. همه احساس می‌کنند جایگاه درخوری دارند. کرد، بلوچ، عرب خوزستانی، ترکمن و… همه احساس غرور ملی می‌کنند، افتخار می‌کنند ایرانی هستند. اما وقتی به حاشیه رانده شوند، ندیده گرفته شوند، اینجا با بحران خیلی بزرگی مواجه می‌َشویم.

مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *