دی ۱, ۱۴۰۳ ۱۵:۱۳
اخبار جدید سیاسی ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ - 8 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

حکومت حتی تحمل جشن و شادی فارغ‌التحصیلان را هم ندارد!

جشن فارغ التحصیلی دانشجویان

چند وقتی است که برخی اتفاقات در سطح جامعه، باعث تنش‌های فراوان می‌شود. یکی از این اتفاقات، جشن‌های خاص فارغ‌التحصیلی دانشجویان است. بعضی از این جشن‌ها به شدت دیده شده و حتی کار به برخورد با این دانشجویان و تهدیدات دیگر و اجبار به استعفای مدیران دانشگاه و … هم کشیده شده است. اما این تنش‌ها چرا و از کجا زاده می‌شود؟

به گزارش اخبار جدید به نقل از روزنامه توسعه ایرانی؛ این پرسش را دکتر احمد بخارایی، جامعه‌شناس مطرح ایرانی و مدیر گروه جامعه‌شناسی سیاسی انجمن جامعه‌شناسی ایران در گفتگو با «توسعه ایرانی» به صورت کاملا تحلیلی، پاسخ داده است.

جشن‌هایی که جدید نیستند

رخداد جشن‌های دانشجویی، البته موضوع جدیدی نیست. سال‌هاست که چنین مراسمی برگزار شده و هر از چندی، به واسطه ویدئو کلیپی و نوع جشنی که دانشجویان برگزار می‌کنند، اعتراضاتی از سوی نیروهای سنت‌گرا در داخل و خارج دانشگاه صورت می‌گیرد. پس در قدم اول باید درک کنیم که این پدیده، جدید نیست. اخیرا هم ویدئوکلیپ‌هایی مثل دانشجویان تربیت‌بدنی دانشگاه اصفهان وایرال شده. حالا به واسطه رشته‌ای که داشته‌اند حرکاتی چون اسکیت و بوکس و جنب و جوش‌های دیگر را هم لحاظ کرده‌اند؛ ولی همگی هم روسری مرسومی که در جامعه وجود دارد را به سر داشته‌اند. یا جشن دانشجویان صنعتی شریف واحد کیش. این‌ها بسیار دیده شده‌اند اخیرا؛ اما پدیده جدیدی نیستند.

دانشجو دنبال هویت خود است

این‌که چرا چنین اتفاقاتی می‌افتد و چرا به چنین تقابل‌هایی منتج می‌شود را باید از سه جنبه مورد کنکاش قرار داد؛ سطح خرد، سطح میانه و سطح کلان.

در سطح خرد، واحد تحلیل ما فرد است. این فرد می‌خواهد شاد باشد، با دوستانش در یک گروه تعریف بشود، ماهیت و هویت گروهی پیدا کند و … . این، امر جدیدی نیست. صرفا مختص جامعه ایران و دانشجویان هم نیست. حتی می‌تواند شامل یک کارگر هم بشود؛ که بخواهد به تناسب شغل و فعالیتی که دارد، در گروه خودش بازتعریف شده و خودش را پیدا کند. دانشجوها هم چنین هستند. از روز اولی که به دانشگاه ورود می‌کنند تا روزی که فارغ‌التحصیل می‌شوند که روز خاصی در پایان هم برای‌شان هست، همه این موارد کسب هویت را به دنبال دارند. پس این برای یک فرد امر دور از واقعیتی نیست.

اما برسیم به سطح میانه. در این‌جا واحد تحلیل ما سازمان است؛ که در این‌جا می‌شود سازمان آموزش و دانشگاه و … را مد نظر داشت. مثلا ما که دانشگاهی هستیم بر اساس رفتارهایی چون درس دادن و تحقیق و سر کلاس رفتن و … هویت پیدا می‌کنیم و این کار لازمی هست. اگر به من دانشگاهی این هویت داده شود، حتی سعی خواهم داشت آن را تقویت هم کنم. در این صورت است که احساس بودن می‌کنم؛ در غیر آن صورت من با یک نگهبان دانشگاه تفاوتی نخواهم داشت. نه به این معنا که شأنیتی برای خود یا عدم شأنیتی برای او قائل شوم؛ به این مفهوم که هویتی که او کسب می‌کند یک چیز است و هویتی که من کسب می‌کنم چیزی دیگر.

نظام سیاسی در خودش، ایده‌هایی را مطلوب می‌پندارد و در نتیجه دیگر خرده‌فرهنگ‌ها و فرهنگ‌هایی که با ایده مرکزی‌اش در تضاد باشند را، برنمی‌تابد و سعی می‌کند ایده خود را به عنوان قانون ثابت، تحمیل و اعمال کند. در چنین نگاهی فردی که حجاب ندارد، می‌شود شبیه فردی که سرقت کرده است

در مورد دانشجوها هم چنین است. فردی که وارد دانشگاه می‌شود هویت اجتماعی‌اش هویتی دانشجویی است؛ هویتی که او را متفاوت می‌کند از افراد دیگری که هویت‌های دیگری دارند. این امری اجباری از حیث جامعه‌شناسی برای دانشجویان یا هر طیف و گروهی دیگر محسوب می‌شود.

کارکردهای پنهان محیط دانشجویی

در این‌جا با یک مفهوم دقیق دیگر به نام کارکردهای آشکار و کارکردهای پنهان روبه‌رو می‌شویم. مثلا درباره همین دانشجو. کارکرد آشکار فعالیت او، این است که وارد دانشگاه شده و در کلاس‌ها حاضر شود و درس‌ها و واحدهایش را پاس کند. بعدش هم به او مدرکی بدهند و خداحافظ. این را همه می‌دانند. اما این دانشجو با مفهومی به نام کارکرد پنهان هم روبه‌رو است که خیلی عمیق‌تر و مهمتر است. این دانشجو سر کلاس می‌رود، ولی شما آیین‌نامه‌ای برایش تعریف نکرده‌اید که برو و دوست پیدا کن و گروه‌های دوستی تشکیل بده و …، اما او به واسطه غریزه اجتماعی‌اش، به آن‌جا که پا می‌گذارد این کار را می‌کند. این می‌شود کارکرد پنهان محیط دانشجوی؛ دوست‌یابی و گفت و شنود و … . این هم جزو ضروریات یک زندگی اجتماعی است.  در فضای دانشجویی، کارکرد پنهان می‌طلبد ارتباطاتی شکل بگیرد و حتی گاهی این ارتباطات به قدری جدی است که منجر به تشکیل زندگی‌های جدید هم می‌شود. در نهایت دانشجوها گروه‌های دوستی و خرده‌اجتماعی می‌سازند و شبکه‌سازی‌های مختلف می‌کنند که حالا برای خودش جلوه‌های مختلفی دارد.

در همه چیز این رویکرد تحمیل را می‌بینید. مثلا در دانشگاه، بازوهایی مثل انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی و  حراست و …، با پشتوانه نظام سیاسی حاکم به عنوان آبشخور کلان، ورود پیدا کرده و مدام باید پاسخ بدهید که چرا این جشن این مدلی بود و چرا کلاه‌شان را برداشتند و چرا خندیدند و چرا ژست گرفتند و ده‌ها و صدها چرای دیگر

چرا لیبل هنجارشکنی می‌خورند؟

اما برسیم به سطح کلان. این، مهمترین جنبه بحث ماست که به سئوالات شما پاسخ کامل هم می‌دهد. این، همان‌جایی است که جواب داده می‌شود که چرا برخی از جلوه‌های بروز این هویت دانشجویی، لیبل هنجارشکنی می‌خورد. در حالی که هویت دانشجویی از ابتدای ورود تا خروج از دانشگاه امری طبیعی است و باید وجود داشته باشد؛ و هرگونه تهدید و تحدید این هویت می‌تواند کار را خراب کند. باید بدانیم چیزی که در سطح خرد و میانه اتفاق می‌افتد، تابع سطح کلان است. حالا فهمیدید چرا اینقدر مهم است. چون آن دو سطح دیگر، که در سطح فرد و سازمان بحث می‌کنیم، پیامد سطح کلان هستند. یعنی نوع شادی و طنازی و تفریح و دیگر مظاهر رفتارهای سبک زندگی فرد  تحت تأثیر سطح کلان قرار می‌گیرد. در این مرحله، دانشگاه عضوی از مجموعه نهادهای کلان‌تر است؛ نهادهایی که به نوعی خود متأثر از ساختارهایی دیگرند. یک مجموعه ساختار زنجیره‌وار.

وقتی دانشجو حس تحمیل دارد

درست مثل خانواده می‌ماند. در خانواده یک نفر، حالا زن یا مرد، حرف آخر را می‌زند و همه از او حساب می‌برند. در نتیجه مواضع و برنامه‌ها و نگاه او تعیین کننده باقی رویکردها و رفتارهاست. در جامعه هم چنین است؛ مدیریت کلان جامعه در اختیار ساختار سیاسی و قدرت حاکم است. در نتیجه تعیین‌کننده باقی رویکردها و رفتارهاست. در نتیجه سیاست‌های این ساختار اصلی است که در آموزش و پرورش و دانشگاه و دیگر نهادهای جزء خودنمایی می‌کند و بازتولید می‌شود. حالا به بخشی از این قواعد بازی، دانشجوها تن می‌دهند و به بخشی نه. مثلا دانشجو چندان با این‌که باید تعداد معینی از واحدهای درسی را پاس کند تا فارغ‌التحصیل بشود، گیر نمی‌دهد. اما در جایی دیگر دانشجو حس تحمیل شدن داشته و سعی می‌کند مقابله کند و تن ندهد؛ مثل نحوه شادی کردن و جشن برگزار کردن و … .

نکته‌هایی درباره حجاب

خب، این‌جا به آن نقطه می‌رسیم که ببینیم ساختار سیاسی ما چطور رفتار می‌کند؛ خارج از دانشگاه مثلا تحکمات و تحمیل‌هایش را می‌بینیم. شما مثلا به موضوع حجاب توجه کنید. چقدر فراز و فرود و تنش و … داشته است؛ چقدر مسأله شده است. امروز موضوع حجاب، در کنار یک موضوع بین‌المللی مورد توجه همه مثل حمله ایران به اسرائیل در داخل کشور مورد بحث قرار می‌گیرد؛ شانه به شانه هم. حالا نکته مهم این است که آیا این موضوع حجاب، از نوع تحمیل‌هایی چون تعداد واحدهای پاس شده و اساتید و قانون است؛ یا نه؟

وقتی همه چیزمان را می‌خواهند تعریف کنند

این‌جا همان‌جایی است که خیلی‌ها اشتباه می‌کنند. درس خواندن و رعایت قواعد رسمی در دانشگاه با مقوله رفتارهای فردی و گروهی مطابق خرده‌فرهنگ‌ها ماهیتا تفاوت دارند. شما می‌گویید سرقت جرم است، در نتیجه فاعل سرقت مجرم است و باید بازداشت شده و این یک قانون می‌شود. همه‌جای دنیا هم سرقت یک عمل ناخوشایند است. یا نزاع و خشونت ناخوشایند است. بر این اساس حق داری قانون بگذاری و اگر قانون نداشته باشی یا اجرا نکنی، این خودش می‌شود یک نابهنجاری. اما بحث حجاب، شاخصی از ایده‌های باورمند و ایدئولوژیک و مذهبی است که به زور تحمیل می‌شود. در نتیجه در سایه چنین تحمیلی، حتی نحوه و چگونگی شادی انسان‌ها نیز تعریف می‌شود.

وقتی همه را مجرم می‌پنداریم

نظام سیاسی در خودش، ایده‌هایی را مطلوب می‌پندارد و در نتیجه دیگر خرده‌فرهنگ‌ها و فرهنگ‌هایی که با ایده مرکزی‌اش در تضاد باشند را، برنمی‌تابد و سعی می‌کند ایده خودش را به عنوان قانون ثابت، تحمیل و اعمال کند. در چنین نگاهی فردی که حجاب ندارد، می‌شود شبیه فردی که سرقت کرده است؛ در حالی که پیش‌فرض سیاستگذار سراسر غلط است. نتیجه‌اش چه می‌شود؟ چون شما همه را مجرم‌انگارانه مورد قضاوت قرار می‌دهید، نتیجه نهایی نمی‌تواند باحجاب شدن شهروندان باشد.

وقتی باید پاسخ بدهیم چرا خندیدیم و جشن گرفتیم و …

در همه چیز این رویکرد و تحمیل را می‌بینید. در گزینش‌ها، در سره و ناسره کردن متخصص‌ها. در رقابت‌های سیاسی. وقتی آب از سرچشمه گل‌آلود باشد، مشخص است که نتیجه چه می‌شود. این‌جاست که مثلا در دانشگاه، بازوهایی مثل انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی و  حراست و …، با پشتوانه نظام سیاسی حاکم به عنوان آبشخور کلان، ورود پیدا کرده و مدام باید پاسخ بدهید که چرا این جشن این مدلی بود و چرا کلاه‌شان را برداشتند و چرا خندیدند و چرا ژست گرفتند و ده‌ها و صدها چرای دیگر.

تشدید دوقطبی‌های خطرناک 

ریشه این قضاوت‌ها همان‌طور که اشاره کردم، به سطح کلان و ساختار سیاسی حاکم و صاحب قدرت بازمی‌گردد. پیامد چنین نگاهی هم دوقطبی‌سازی جامعه است؛ بدترین اتفاقی که می‌تواند برای یک جامعه بیافتد. چرا که دو سر این طیف دیگر قدرت گفتگو ندارند و فقط با مشت‌های گره کرده می‌توانند با هم روبه‌رو شوند. البته که در جامعه دوگانه‌هایی را داریم که کارکرد خودشان را دارند، مثل زن و مرد که مکمل هم‌اند یا دانشجوی قوی و ضعیف که ضامن رقابت علمی‌اند و …، ولی وقتی این دوگانه‌ها به دوقطبی برسند، دیگر فاقد کارکرد بوده و در نتیجه، هر نهاد و گروهی به مثابه یک جزیره جدا عمل خواهد کرد. هیچ جامعه‌ای هم با گروه‌های جزیره‌ای ساخته نمی‌شود.

جز این اگر باشد، نتیجه‌اش می‌شود همین دوقطبی شدن حجاب؛ بسیج دانشجویی در برابر دانشجوها؛ روحانیان در برابر غیرروحانیان؛ خودی‌ها در برابر غیرخودی‌ها، داخل در مقابل بین‌الملل و … این‌ها جز تشدید خشونت و تنش چیزی در پی نخواهد داشت. حالا این جامعه می‌خواهد یک گروه، سازمان، دانشگاه، کشور یا حتی جامعه بین‌المللی باشد. حالا متوجه شدید تقابل با جشن‌های دانشجویی از کجا آب می‌خورد؟

مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *