من رویا هستم رویایی که تمام رویاهایش دریک تصادف نحس ومرگ پدر و مادرم به یکباره پر کشید ،به اجبار عمویم زیر سقف خانه ای رفتم که زندگی ام را به تباهی کشاند….
به گزارش اخبار جدید به نقل از خبر فارسی، در 13 سالگی پدر و مادرم را در سانحه تصادف از دست دادم و به اجبار و زور عمویم ازدواج کردم ، 10سال با هم زندگی کردیم ، تمام طول این مدت فقط شکنجه و بدبختی و درد بوده ، دستان سیاهم یادگار سالها کارتن خوابی است ، یک سال ، دو سال ، چهار سال ، بهترین سال های جوانی ام با کارتن خوابی گذشت ، جوانی ام با بدبختی رفت ، خوابیدن در همه جا را تجربه کردم ، از روی زمین و چمن پارک تا کنار جدول خیابان و چاله و حتی گور … درگیر مصرف بدی شده بودم که تهیه این حجم از مواد مرا عصبی کرده بود ، گشتن ته سطل زباله ها و پیدا کردن چند قوطی و مقوا و فروش آن نمی توانست جوابگوی اعتیاد سنگین من باشد ، روزهای بدی داشتم و نمی توانستم از کسی کمک بگیرم ، همسرم مرا به این روز انداخت ، ما با هم خوب نبودیم ، او مصرف کننده بود و مدام کتک می زد ، امنیت جانی نداشتم ، بارها به عمویم اعتراض کردم که گفت باید تحمل کنی ، خسته شده بودم و مدام به فکر خودکشی..
یک روز که دنبال ضایعات بودم برای تهیه مواد به نگاه مردم دقت کردم که چرا اینقدر بد به من نگاه می کنند ، حالم خیلی بد شد و دنیا روی سرم خراب شد، نشستم کنار خیابان و گریه کردم ، بعد تصمیم گرفتم به کلانتری بیایم تا مرا به کمپ بفرستند ، می خواهم ترک کنم.